جدول جو
جدول جو

معنی رطب چین - جستجوی لغت در جدول جو

رطب چین
(دَ / دِ)
آنکه رطب چیند. که رطب از نخل بازکند. ربایندۀ رطب از نخل:
در باغچۀ گل قصب چین
گردن زده زنگی رطب چین.
نظامی.
رطب چینی که با نخلم ستیزد
ز من جز خار هیچش برنخیزد.
نظامی.
رطب چین درآمد زدوشینه خواب
دماغی پرآتش دهانی پرآب.
نظامی
لغت نامه دهخدا
رطب چین
خرما چین، نامی که بر نظامی گنجوی نهاده اند
تصویری از رطب چین
تصویر رطب چین
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ اُ دَ)
رطب بازکردن از نخل، چیدن خرمای تازه:
در آن باغ رفته رطب چیدمی
وزو دادمی هر که را دیدمی.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ / تِ)
که رطب ریزد. ریزندۀ رطب، بمجاز، گویندۀ سخن شیرین:
چو سقراط را داد نوبت سخن
رطب ریز شد خوشۀ نخل بن.
نظامی.
چون رطب ریز این درخت شدی
نیک بادت که نیکبخت شدی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
جامه ای که تن مرده را پس از غسل بدان خشک کنند. (از برهان) :
براهام گفت ای نبرده سوار
همی رنجه داری مرا خوارخوار
بخسبی و چیزت بدزدد کسی
از این در مرا رنجه داری بسی
بخانه درآی ار جهان تنگ شد
همه کار بی برگ و بی رنگ شد
به پیمان که چیزی نخواهی ز من
ندارم بمرگ آبچین و کفن.
فردوسی.
بپوشم (مرا به آیین به جامه ی عجم
کفن وآبچین ده ز کافور نم.
اسدی.
و آن را به عربی مرشحه و مرشف (ربنجنی) و قطیفه گویند.
لغت نامه دهخدا
تصویری از لب چین
تصویر لب چین
قسمی کفش ستبر و خشن سربازی
فرهنگ فارسی معین
از توابع لنگای عباس آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
نایلون کیسه ی پلاستیکی، زرورق
فرهنگ گویش مازندرانی